پارمیسپارمیس، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

دختر من

تولد دخترم

دختر من امسال آخرین سالیه که تنهایی تولد میگیری از سال دیگه داداشی هم همراهته...خاله ها تصمیم گرفتن که چون یک شوال اومدی و عیدی خدا واسه ما بودی امسال تولدت رو روز عید فطر بگیرن..امشب خاله مهسا بردت پرو لباس بعد از 3 ساعت التماس و خواهش اجازه ندادی اندازه هات رو بگیرن...فردا خاله مهتاب از تهران میاد و برات شرک و دانکی میاره تو هم هرشب میگی ماممان شرک بگو..... پارمیس 2 تا دوست داشت اسمشون شرک و دانکی بود ولی یه روز پارمیس حرف بد زد شرک و دانکی از خونشون رفتن حالا دیگه پارمیس حرف بد نمیزنه مامانشو اذیت نمیکنه ...شرک رفت پیش خاله مهتاب بش گفت اووههه منو ببر پیش پارمیس دانکی هم رفت گفت هی دانکی هی دانکی ...خاله مهتاب منو ببر پیش پارمیس .....خال...
26 مرداد 1391

بدون عنوان

تولد آلین عزیزمون بود ..کلی معرکه کردی اول که دستت رو کامل فرو بردی تو کیک ..خاله سمیه باذوق گفت مزش به همینه..بعد مجبورشون کردی دوباره شمع هارو روشن کنن که تو فوت کنی...موقع عکس هم رفتی تو بغل خاله سمیه و دستت رو گذاشتی رو پای من که آلین نشینه اونم نشست کنارمون... ...
18 مرداد 1391

عکسای موبایل بابایی که هروز نگاشون میکنه قربون صدقت میره

توی این عکس عینک بابابزرگ رو زدی و کتاب خیامش رو برداشتی و نمیدونم زیر لب چی میخوندی بابابزرگ شب قبل از خواب حافظ و خیام میخونه تو هم دقیقا کارش رو تکرار میکنی با اون عینک که برعکس زدی رو چشمت ...
18 مرداد 1391

میرم تیران

دیروز یه مشتری اومد پیش مامان و گفت اگه میشه کار منو الان انجام بدین.بهش گفتم امروز وقتمون پره فردا بیاین.اونم گفت میخوام برم تهران ....تو گفتی منم میام تیلان .مامان بلیم لباس بیالم  منم بلم تیلان ...گفتم مامان جان تهران واسه چی گفتی میلم خاله نتاب ..کار خانمه رو انجام دادم ومیخواست بره که شروع کردی به جیغ زدن و من میام ...خاله نتاب نلوووووووووووووو.خانمه کلی قربون صدقت رفت گفت این چه زبونی داره باورم نمیشه هنوز 2 سالش نیست.............
16 مرداد 1391

شیرین زبون مامان

نفس مامان این روزا حرفایی میزنی که باید کلی فکر کنم از کجا یاد گرفتی ...میگی حوصیه ندایم ..خسسه سودم ..بلیم بیلون...کلی عاشق شرک شدی و هرروز میگی شرک بزار دیگه درس نمیخوندی و من هم سی دی رو شکوندم چون بابات طاقت نمی آورد و برات میزاشتش..یکم حرف حرف خودت شده ولی من بهت میگم اگر کارایی کنی که مامان میگه بده دیگه شرک نمیاد.کتابات و سی دی هات هم قهر میکنن و میرن...
16 مرداد 1391

شنا کردن پارمیس

زیبای مامان .خاله مهتاب کلی برات کادو و وسایذ شنا خرید و بردیمت شنا...با کلی ذوق رفتی تو آب ولی از سردی آب بدت اومد و دیگه تو آب نرفتی ...ولی همه کسایی که اونجا اومدن ازت عکس و فیلم میگرفتن و تو متوجه بودی که تو مرکز توجهی کلی ژست میگرفتی.... ...
16 مرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر من می باشد